آرشیو از دیدگاه شعرا
-
0
اشعار کاروان اسرا – کاروان می رفت اما کودکی جا مانده بود
کاروان می رفت اما کودکی جا مانده بود او در آغوش عطش در قلب صحرا مانده بود گر نمی دانست آیین اسارت را ولی ناز پرورد اسیران بود، اما مانده […] -
0
شعر ویژه کاروان اسیران کربلا – بس کن حسین سربه سر نیزه ها مکن
بس کن حسین سربه سر نیزه ها مکن بس کن حسین مادرمان را صدا مکن بس کن حسین هستی من سایه ی سرم بس کن حسین جان من و جان […] -
0
شعر کاروان اسیران – حرم را در به در کردی و رفتی (جعفر ابوالفتحی)
-
0
شعر ویژه کاروان اسیران کربلا – خداحافظ ای برادر زینب
خداحافظ ای برادر زینببه خون غلطان در برابر زینب خداحافظ ای جوانی زینبسلام ای قد کمانی زینب بیاد لبت دیگر آب و ننوشمبرادر جان بی تو خانه به دوشم سرت […] -
0
شعر ویژه کاروان اسیران کربلا – طوفان وزید و قافیه ها بوی خون گرفت
تا گفتم السلام علیکم شروع شدقلب قلم تپید و تلاطم شروع شد آغاز روضه بود به نام خدا؛ حسینشاعر نوشت اول این روضه؛ یا حسین خون جای اشک بر ترک […] -
0
شعر ویژه کاروان اسیران کربلا – عیسی شدی که این همه بالا ببینمت
عیسی شدی که این همه بالا ببینمتبالای دست مردم دنیا ببینمت بعد از گذشت چند شب از روز رفتنتراضی نمیشود دلم الا ببینمت اما چه فایده؟ خودت اصلا بگو حسینوقتی […] -
0
شعر ویژه کاروان اسیران کربلا – مران یکدم ساربان اشتر
مران یکدم ساربان اشترناقه زینب رفته اندر گل بده ظالم مهلتی آخرزان که من دارم عقده ها در دل مرا ناقه تا که بنشینمبرسر نعش شاه مظلومان مران ناقه زان […] -
0
شعر شهادت امام زین العابدین (ع) – بیمار غیِر شربتِ اشکِ روان نداشت (علی انسانی)
بیمار غیِر شربتِ اشکِ روان نداشتدر دل هزار درد و توان بیان نداشت دانی چرا ز آل پیمبر کشید، دستنقشی دگر به کارِ ستم، آسمان نداشت تنها، زمین نداشت به […] -
0
شعر ویژه کاروان اسیران کربلا – من ماندم و تمام خطرهای روبرو
من ماندم و تمام خطرهای روبروراهی که مانده است و سفر های روبرو در پای آفتاب بدن های پشت سردر دست باد شانه ی سرهای روبرو شاید هنوز بود پسرهای […] -
0
شعر کاروان اسیران – یک مدینه تا مدینه ، داغ و ماتم دیده ای
یک مدینه تا مدینه ، داغ و ماتم دیده ایدر کنار علقمه یک قامتِ خم دیده ای یک مدینه تا مدینه ، بی کسی را دیده ایغربت و تنهایی و […]