آرشیو دیدگاه شعرا

سلام عطر خوش دلپذیر سجادهسلام دلبر سجده، امیر سجاده سلام سفرۀ پر نعمت دعا خوانیسلام سفرۀ مهمان پذیر سجاده سلام تازهٔ شعر و شعور و احساسمسلام تازه مریدی به پیر […]

ادامه ...

آی رفقا بشارت داریم میریم زیارتزیارت کسی که دلا رو کرده غارت زیارت مدینه عجب صفائی دارهکرببلاست ولیکن قبر و ضریح نداره بین تموم قبرا مقصد من یه آقاستاونکه میون […]

ادامه ...

آمد بر من ،که؟ یار ، کی ؟ وقت سحرترسیده زکه ،زخصم ، خصمش که ؟ پدردادمش دو بوسه ،بر کجا ؟ بر لب ترلب بُد ،نه چه بُد؟عقیق ،چون […]

ادامه ...

هلال من چرا پر از خاکستریزروی نیزه ها دلم را می بری چراغ محمل من تمام حاصل من تو حل کن مشکل منحسین جانم حسین حسین جانم حسین هلال من […]

ادامه ...

ای که گرفته صبر من این نام و اسمتبرده تمام هوش من کرب و بلایت افتاده ای در کربلا ای جان زینبباشد فدای راه تو این جان زینب از ظلم […]

ادامه ...

خورشید،گرمِ دلبری از روی نیزه هالبخند می زند سَری از روی نیزه ها دل برده است از تنِ بی جانِ خواهریصوت خوشِ برادری از روی نیزه ها آه ای برادرم […]

ادامه ...

این ماه کیست همسفر کاروان شدهدنبال آفتاب قیامت روان شده یک لحظه ایستاده که سرها روند پیشیک دم نشسته منتظر کودکان شده یک جا ز پیر کوفه شنیده است ناسزایک […]

ادامه ...

شهر شام و ملاء عام و کف و خنده و دشنام و گروهی به لب بام و به رخ ننگ و به کف سنگ و به تن جامۀ گلرنگ گرفتند، […]

ادامه ...

بیمار غیِر شربتِ اشکِ روان نداشتدر دل هزار درد و توان بیان نداشت دانی چرا ز آل پیمبر کشید، دستنقشی دگر به کارِ ستم، آسمان نداشت تنها، زمین نداشت به […]

ادامه ...

من ماندم و تمام خطرهای روبروراهی که مانده است و سفر های روبرو در پای آفتاب بدن های پشت سردر دست باد شانه ی سرهای روبرو شاید هنوز بود پسرهای […]

ادامه ...