آرشیو دیدگاه شعرا
-
0
شعر ویژه کاروان اسیران کربلا – من ماندم و تمام خطرهای روبرو
من ماندم و تمام خطرهای روبروراهی که مانده است و سفر های روبرو در پای آفتاب بدن های پشت سردر دست باد شانه ی سرهای روبرو شاید هنوز بود پسرهای […] -
0
شعر کاروان اسیران – گریه ی روی نی ات مشکوک است
گریه ی روی نی ات مشکوک استساز عاشق کشی تو کوک است این همه سنگ برادر تو مگوقبله ی روی شما متروک است قلب دشمن ز جفا سنگ شدهریش هایت […] -
0
اشعار اسرا – بر حنجرت سرنیزه تا بالا و پایین می رود
بر حنجرت سرنیزه تا بالاوپایین می رودانگارامواج صدا بالا و پایین می رود ماهی سرخ کوچکی با رقص تیر حرملهدر تُنگ دست ربنا بالاو پایین می رود می بینمش بی […] -
0
اشعار کاروان اسرا – سر تو، بر سر نی، آفتاب داور من
سر تو، بر سر نی، آفتاب داور منبتاب و سایه کن ای آفتاب بر سر من تو آفتاب خدا و هلال فاطمهایبگو چه خوانمت، ای نازنین برادر من گلوی پارۀ […] -
0
کاروان اسرا – نیزه را در بدنت می زد و هی می چرخاند (جعفر ابوالفتحی)
نیزه را در بدنت می زد و هی می چرخاندروی گلبرگ دلت تیزی نی می خواباند نعل اسب آمد و با سینه ی تو راز بگفتروضه ی سینه و پهلوی […] -
0
شعر ویژه کاروان اسیران کربلا – سرت بر نیزه خواهد رفت در اوج پریشانی
-
0
شعر شهادت امام زین العابدین (ع) – تا ابد کوچه کوچهی یثرب
تا ابد کوچه کوچهی یثربخاطرات تو را به دل دارد و در آغوش بی پناهی هاچشم های بقیع می بارد شده این خاک گریه پوش آقامثل چشمت صحیفهی باران صبح […] -
0
شعر ولادت امام سجاد (ع) – ای لیل قدر تشنۀ راز و نیاز تو
-
0
شعر کاروان اسیران – نظاره کرده ام ای جان به صحنه های عجیب
بدون تو چه کنم من در این دیار غریببه روی نیزه تو هستی تویی تو خدّ تریب پس از تو ای دل و دلبر درون کوفه و شامنظاره کرده ام […] -
0
شعر ویژه کاروان اسیران کربلا – کاروان می رفت اما کودکی جا مانده بود
کاروان می رفت اما کودکی جا مانده بود او در آغوش عطش در قلب صحرا مانده بود گر نمی دانست آیین اسارت را ولی ناز پرورد اسیران بود، اما مانده […]